واژه های مربوط به انواع و اجزای برنج
اُرز orz (اورزا aorz یا وُرزا vorza یا اُریزا oriza) :شالی بهخوشهنشسته، ساقۀ بارور برنج قبل از شکافتن ساقه و در آمدن از آن.اُرزا کودن orza kudən :بهخوشهنشستن، باردارشدن خوشه به برنج. اُریزا آمان oriza aman : به بارنشستن خوشۀ برنج.
اَشکله بج æškələ bəj (شا بج ša bəj): محصول دوبارۀ برنج زودرس که پس از درو بر اثر رشد مجدد شالی در صورت مساعد بودن هوا در همان سال خوشه میزند و قابل درو میشود، جوش دوبارۀ ریشۀ شالی بعد از بریدن و چیدن، این محصول مرغوب و زیاد نیست. اغلب باردادن آن را بهشگون نمیگیرند از این جهت به مصرف خوراک دام میرسد.
اشکور eškor(ایشکور iyškorیاخبیس xəbis): خردهبرنج، خردۀ ریزتر از نیمدانه که برای تهیۀ آرد برنج و تغذیۀ طیور به کار میرود.
ایسپیلiyspil:ساقههای میانی و اصلی خشکشده و بدون دانۀ شالی که از سایر قسمتهای آن نازکتر و محکمتر است و محل رویش دانههای شالی است. در گیلان جاروهای خوب و ممتازی از آن درست میکنند.
آرده ardə: برنج ساییده و کاملاً نرمشده.
آکوله kuləa:گونهای نیمه مرغوب از برنج گیلان.
بج bəj: برنج که انواع گوناگون دارد.
بجهپوف bəjə puf: آرد بسیار نرم که با ساییدن دانههای برنج ایجاد میشود.
بینام bi nam(نامندارnam nədar): نوعی برنج صدری مرغوب،از گونههای متوسط زودرس برنج در گیلان. این برنج از صدری و مولایی و دمسیاه نامرغوبتر است.
پوف puf: اسپیل، ساقۀ اصلی برنج هنگامیکه تازه است که با آن «پوف جارو» میبندند و نیز خاک نرمی که در موقع طبقزدن برنج از آن جدا میشود.
جو jo(جوب job یا جوو jovیاجوو (jov: شالی، دانۀ پوستنکندۀ برنج، شلتوک برنج.
جوکول jukul: برنج سبز نارس، خوشۀ برنج قبل از سفت و سخت شدن. موقعی که هنوز برنج در پوسته سخت و سفت نشده و خوشههای بوته به زردی نگراییده است، کشاورز مقداری از خوشههای مرغوب را از داخل ساقه بیرون میکشد و بعد از جداکردن دانه از خوشه بهوسیلۀ کولوشدار، شلتوک بهدستآمده را خیلی ملایم بر آتش تفت میدهد تا مغز شیری برنج خشک شود و سپس آن را در پادنگ کوفته یا بین دو کف دست مالش میدهد و برنج سبزرنگ خارجشده از پوست را جوکول مینامند. جوکول عطر بسیار دلپذیر دارد و باید زود مصرف شود، وگرنه سفت میشود.
چت čət(چوت čut): پوستۀ بیمغز شالی، شالی بیمغز که فقط پوسته باشد و دانۀ برنج نداشته باشد.
چمپا čəmpa چنپا čənpa یا چمپا بج čəmpa bəj:پستترین گونۀ برنج گیلان که از انواع پرمحصول است. تنها برنجی است که جوکول نمیدهد. این برنج پخت خوبی هم ندارد. پلوی بهدستآمده از آن خشک و ثقیل است. خصوصاً اگر سرد شود قابل خوردن نیست. تنها به علت قیمت کم و داشتن مواد نشاستهای، طبقات فقیر و کمدرآمد از آن مصرف میکردهاند و امروزه کشت آن رو به کاستی است. این برنج انواعی دارد که عبارتاند از:
· پره داره چمپاpərə darə čəmpa:از انواع برنج چمپا.
· پیلی چمپاpili čəmpa یاغوله چمپا aqulə čəmp: برنج چمپای نامرغوب و درشتتر از حد معمول.
رسمیچمپاčəmpa rəsmi: از انواع چمپا، همان شاهی چمپا است.
· زو رسه چمپاzurəsə čəmpa:برنج چمپای زودرس.
سرده چمپا sərdə ĉəmpa: برنج چمپای دیررس، پستترین نوع برنج. معروف به غوله چمپا هم هست.
سیا چمپاsiya čəmpa: نوعی برنج چمپا که شلتوک آن تیره و سیاه است.
گرمه چمپاgərmə čəmpa: برنچ چمپای زودرس.
گرده چمپاgərdə čəmpa: برنج چمپای گرده، این برنج نامرغوبترین نوع چمپا است. در گدشته که برنج تا به این اندازه پر بها نبود، آن را بهعنوان دانه به طیور میدادند.
حَسنمولایی hæsən mulayi(سالاری salari) :از انواع عالی زودرس برنجهای گیلان با کیفیتی برتر و بهایی گرانتر.
حَسنیhæsəni :برنج گردۀ خوشطعم که کتهاش معروف است. کتۀ سرد حسنی نرم و مطبوع است. از گونههای متوسط برنج گیلان.
خلفتی xələfti: برنج مخلوط با دانههای سرخه و قلوه.
خو ترکان xu tərkan:ترکانندۀ خوک، نوعی برنج نامرغوب از خانوادۀ چمپا که شلتوک آن سورپیل بلند دارد. در گیلان معتقدند که اگر خوک وحشی مقداری از آن بخورد معدهاش میترکد.
دخل dəxəl: برنجی که با برنج اصلی مخلوط شده و در کیسۀ برنج ریخته شده باشد.
دوباره dubarə: شلتوکی که پس از دو بار طبقزدن در پادنگچاله میریزند. بعد از گیچه یا اولین مرحلۀ پادنگزنی شلتوک را دوباره در پادنگ میریزند. پس از این مرحله اغلب برنج از پوستۀ شلتوک جدا میشود.
دورج durj: آردی که خوب آسیاب نشده و یکدست نباشد.
ردهدانهrədə danə:شلتوکی که بر ساقۀ برنج بعد از آخرین دنگ باقی مانده است.
رسمی rəsmi: گونهای برنج که کتۀ آن نرم است.
ریحانی rihani: نام نوعی برنج است.
زرده دومdum zərdə: از انواع برنج صدری. شلتوک این نوع برنج دارای سورپیل زرد رنگ است.
سبوس səbus (فل fəlیابجه فل bəjə fəl) :پوستۀ شلتوک، پوستۀ شالی که بعد از تبدیل به برنج دور ریخته میشود. گاه آن را به جای کاه با گل مخلوط میسازند و دیوارهای خانههای روستایی را گلاندود میکنند.
سراچینا səračina:پوشال شالی، خردۀ برگ و ساقۀ خشک برنج که دستهبندی کنند، مصارف مختلفی دارد، مثلاً برای خوراک دام استفاده میشود.
سرخه sorxə: دانۀ درشت و پهن برنج با رگههای قرمزکه مخلوط بودن آن با برنج سفید سبب نامرغوبی محصول میشود و قبل از پختن باید از برنج جدا شود.
سرده بجsərdə bəj:برنج دیررس، برنجهایی که دیرتر از گرمه بج به عمل میآیند.
سنگهسری səngə səri:گونهای برنج که جو (شلتوک) آن تیره و سیاه بوده است و امروزه کشت نمیشود.
سورپیل surpil(سولپیلsulpil ): زائدۀ سوزنمانندی است که بر نوک هر یک از دانههای جو و شالی یا گندم که هنوز از خوشه جدا نشدهاند، میروید. این شاخکها در برنج وُوُ خیلی زیاد است.
سهسری səsəri :نام گونهای برنج است.
سیادوم sia dum:دمسیا، برنج صدری پرکیفیت گیلان. این برنج یکی از برنجهای مرغوب و خوشخوراک گیلان است.
سیفیده دوم dumsifidə: نام یکی از گونههای اعلا و متنوع برنج گیلان.
ششهلوهکودن šəšə ləvə kudən: بهطور انبوه رشدکردن، خوشههای فراوان زدن محصول کشاورزی.
شصرس šəs rəs:شسترس، گونهای از گونههای برنج گیلان که مرغوب نیست و دورۀ کاشت و برداشت آن شصت روز است.
صدریsədri:از ممتازترین و مرغوبترین برنجهای گیلان است. صدری عالی را «درباری دمسیا» نیز گویند. صدری بر چند قسم است: سیادوم، سیفیده دوم، زرده دوم، سرخه دوم، حسن سرایی، سالاری، موسی طارم.
صدفی sədəfi یا شیشهای šišəi: از انواع جدید و پرحاصل برنج که مثل صدف سفید است.
طارمسری tarəmsəri: از انواع برنج خوب گیلان.
عطری ætri: نام گونهای از گونههای برنج خوشبوی گیلان.
عَنبربو ænbər bu: گونهای متوسط از برنجهای خوراکی گیلان، که گردۀ خوشبویی دارد.
غریبه qərib:گونهای برنج نیمه مرغوب زودرس که شبیه برنج صدفی است.
فابج fabəj: برنجی که پساز دنگ خوردن سوم یا واتاش vataš برای پاککردن حاضر باشد.
قُلوه qolvə:دانۀ درشت و پهن و قرمز برنج که مخلوط بودن آن با برنج سفید سبب نامرغوبی است و قبل از پختن باید از برنج جدا شود.
قوشه qušəیا(وُوشه vušə): خوشۀ برنج.
کاکولزئن kakul zəæn:بهخوشهنشستن ساقۀ بارور برنج.
کبک kəbək: سبوس ریز برنج یا گندم، نرمۀ شالی که در کارخانههای شالیکوبی هنگام کوبیدن شالی برای تهیۀ برنج به دست میآید و آن را با غذای دام مخلوط میکنند.
کولوش kuluš: کاه، ساقۀ خشکیدۀ شالی که مصارف گوناگونی دارد، ازجمله برای خوراک زمستانی دامها، بافتن گونهای ریسمان به نام ویریس، پوشش بام خانههای گالیپوشی و بستن جارو به کار میرود.
گرده gərdə:گرده بج، از گونههای مختلف برنج در گیلان و نوعی پست از برنج است.
گرمه بج gərmə bəj:برنج زودرسی که زودتر از دیگر انواع درو میگردد و روانه بازار میشود.
گرمه طارم gərmə tarəm:گونهای برنج زودرس، برنج طارم، نوعی برنج طارم که از سایر انواع دیگر گردتر است.
گرمه مولایی gərmə molayi:از انواع عالی زودرس برنج در گیلان است.
گیجه gijə: شلتوکی که بعد از اتمام پادنگ هنوز پوستش کنده نشده باشد. مخلوط برنج و شلتوک برای بار اول.در این مرحله بعد از فَوَختن پوستۀ نیمی از شلتوک جدا میشود.
اللّهُاکبر ællahoækbər: نوعی برنج که از حدود پنچاه سال پیش کشت آن مرسوم شده است.
مستوره məsturə:نمونۀ برنج.
مشدی عَباس məšdi æbbas: نام نوی خاص از انواع برنج است.
موسیطارم tarəmmusa: دمسیاه، از انواع عالی دیررس برنج در گیلان است.
موسیمولایی musa molayi:دمسیاه، از انواع عالی دیررس برنج در گیلان است.
مولایی molayi: ازگونههای خوب وعالی برنج گیلان، نوعی برنج مرغوب صدری گیلان.
میاندانه miyan danə(نیمدانه nim danə):دانههای شکستۀ درشتتر برنج که قابل پختن هستند، دانۀ برنجی که نه زیاد شکستۀ ریز باشد و نه سالم.
وُوُ vovo (بابوbabu ): نوعی برنج گرده. شلتوک این نوع برنج به قرمزی میزند. سورپیل آن خیلی زیاد است
واژه های مربوط به برداشت و انباشت برنج
بئَنbəæn : بریدن، دروکردن برنج.
بجبینی bəj bini (بجواوینی (bəj vavini : برنج بری، دروی بوتههای برنج.
بجدوجینی bəj dujini: جداکردن شلتوک و سایر زواید برنج، برنجپاککنی که کار خاص زنان است و در طبجه انجام میشود.
بجه بار bəjə bar:حمل درزهای برنج از مزرعه به انبار که یا کولهباری است یا بر سر زنان و یا با اسب انجام میشود.
برنج اوچینی bərənj uĉini:جمعآوری محصول از مزرعه.
بندانه danəben:بندی که از ساقۀ شالی درست میشود و برای بستن کوتاله (درز) مورد استفاده قرار میگیرد.
پادنگزن padəng zən: کسی که با پا پادنگ را برای پاککردن شلتوک به حرکت درمیآورد.
پاکاچینا pakaĉina:برداشت کامل محصول.
تِلامبارtəlæmbar (فاکون fakunیا کوتی kuti): انبار و محل نگهداری خوشهی برنج یا ساقههای خشکیدهی برنج.
جوکونیjo kuni:خرمنکوبی، جداکردن شلتوک از ساقه.
چله čələ: خوشههای برنج که به خاطر باران زیاد در مزرعه روی زمین میخوابند و دانههای گل پوستههای شلتوک آنها را میپوشاند. مدت این گلزدگی هر چه زیادتر باشد، به همان نسبت زنگارگرفتن برنج در داخل پوسته و نامرغوبی آن افزایش مییابد.
چنگه čəngə: مقدار شالی دروشده از مزرعه که در دو مشت جایگیرد. هر دو موشته را با ساقههایی از شالی میبندند و روی هم میچینند، و از آن درز درست میکنند تا برای حمل راحت باشد.
چوال čəvalیا جوال jəval:کیسهای بافته از کنف برای جو و برنج و غیره.
دُرُ doro:به هم زدن شلتوک درون پادنگچاله با دست. کسیکه شلتوک را به هم میزند به مهارت زیادی نیاز دارد و اگر سرعت و دقت در کار نباشد، دست او در زیر دندانههای فلزی له میشود.
درزهبار dəzə bar:حمل بستههای برنج با حیوان باربر.
دوجین dojinیادوجئَن dujəæn:پاککردن برنج و جداکردن بازماندههای جو از آن.
رج زئن rəj zəæn: چیدن درزهای شالی بهگونهای که ساقهها به طرف پایین و خوشهها به طرف بالا باشد.
رده زئن rədə zəæn: جداکردن شلتوک از ساقۀ شالی رسیده، عمل روفتن بازماندۀ دانۀ جو از ساقۀ شالی.
طبجه təbjə: طبقی چوبی که غلات را در آن میریزند و باد میدهند تا خاک و مواد اضافیاش گرفته شود. طبجهزئن :təbəjə zəænدر طبق ریختن و باد دادن برنج.
فاباختن fabaxtən(فَبَختن fæbæxtən یا فَوَختن fævæxtən):باد دادن برنج با طبجه، خاک و سبوس برنج و گندم را با تکاندادن طبق از گندم و برنج جداکردن.
فترانَن fətəranæn: روفتن بازماندۀ دانۀ جو از ساقۀ برنج، جداکردن برنج باقیمانده از خوشه.
کوتالهkutalə (درز dərzیا درزه بج dərzə bəj):مقداری از خوشههای دروشده که به اندازۀ قابل حمل بسته میشود، ساقههای دروشده و دستهبندی شدۀ شالی. هر پنچ چنگه ساقۀ دروشدۀ شالی را بر روی هم قرار میدهند و آن را با بندانه میبندند.
کوروج kuruj)کَندوج kænduj یا کوندوجkunduj ): انبار ساقههای دروشدهی شالی، ساختمانی است ساده با سربندی مخروطی که به روی چهار ستون چوبی برپا میشود. بستههای برنج را تا زمان خرمنکوبی در آن نگهداری میکنند زیرا از رطوبت و آفات در امان است.
کوروج کودن kuruj kudən: چیدن و روی هم قرار دادن بستههای خوشۀ برنج در کوتی یا کروج معمولاً در چهار ردیف بهگونهای که ساقهها به طرف پایین و خوشهها به طرف بالا باشد. تانهریه tanə riyə: پایینترین ردیف درزهای چیده شده در کوتی.
میانریِه miyan riyə: ردیف دوم درزهای چیده شده. سِرِهریِه sərə riyə: ردیف سوم درزهای چیده شده.
اَشکلریهæškəl riyə : آخرین ردیف که ساقۀ درزها برعکس ردیفهای دیگر به طرف بالا و خوشهها را به طرف پایین میچینند.
کوله باری kulə bari: حمل درزهای برنج بر دوش که معمولاً به وسیلۀ مردان انجام میشود.
کویه kuyə(درزه کویه dərzə koyə): درزهای شالی انباشتهشده روی هم.کوتالهها را روی مرز طوری میچینند که ساقهها روی هم و خوشههای برنج در دو طرف قرارگیرد، تا اگر باران ببارد ساقهها کمتر خیس شود و آب باران از خوشهها که در دو طرف است بهطور کامل ریزش کند. هر کویه از سی کوتاله تشکیل میشود که مقیاسی است در برداشت محصول.
گرک gərək: نورگیر بالای کروج، سوراخ گردی که به قطر حدود 50 سانتیمتر بهعنوان نورگیر در نوک کروج ایجاد میکنند و برای جلوگیری از ورود باران با چوبی مدوری این سوراخ را میپوشانند.
گوچینگ زن guĉing zən: کسی که با گوچینگ شلتوک را از ساقه جدا میکند.
موشته muštə: مقیاسی در کشاورزی، واحد ساقۀ شالی دروشده، آن مقدار از ساقههای شالی که در یک مشت جای گیرد.
موشگیر muš gir: تختههای صاف و تراشیدۀ چهار طرف کوروج که مانع بالارفتن موش است.
واتاش vataš: ریختن شلتوک برای بار سوم در دنگ. پس از این مرحله دیگر پوسته کاملاً از شلتوک جدا میشود و برنج بهدست میآید.
واگردانَنvagərdanæn : برگرداندن خوشههای دروشده برای خشککردن بهتر زیر آفتاب.
واوین موشته vavin muštə (آخرهموشته axərə muštə): آخرین بافه یا چنگۀ دروشده شالی که طبق رسمی دیرین آن را تا سال دیگر برای تبرک و شگون زینت میدهند و برسقف اتاق آویزان میکنند و اگر گاو یا ورزایی مریض شد از آن به حیوان مریض میدهند.
واژه های مربوط به کاشت و مراقبت از برنج
اَشکل زئن æškəl zəæn:شخمزدن شالیزار برای اولین بار، از بین بردن اشکل (ساقۀ شالی) و آمادهکردن آن برای نشاکاری.
بجار کوتام bəjar kutam:کُتام، اتاقکی با پایههای بلند که از قطعات چوب و نی و چند دسته کاه برای نگهبانی شالیزار ساخته میشود. اغلب شبها برای حفاظت مزرعه از خرابیهای خوک وحشی، در بجار کوتام سر و صدا میکنند و یا با تفنگهای سرپر تیر هوایی میاندازند تا خوکها داخل مزرعه نشوند.
بجاردانه bəjar danə: دانههای جوش دست و پای شالیکاران پس از کار. حساسیتی پوستی در دست و پای شالیکار بر اثر تماس با آب و گل آلودۀ مزرعه که جوشهای ریز و دردناک و پرخارش تولید مینماید.
بلته bəltə:دری کوچک برای رفت وآمد از پرچین که با دو چوب عمودی به شکل نردبان و چند چوب افقی ساخته میشود.
پا فوسن pa fusen(پا واسن pa vasen یا پاسر زئن pa sər zəæn) :با پا کوبیدن و هموار کردن سطح مزرعه بعد از پیشکاول برای آمادهسازی زمین نشا. در مقابل دس فوسن dæs fusən :با دست مسطحکردن قسمتی از مزرعۀ هموار نشدۀ برنج، قرار دارد.
پارو زئن paru zəæn :تسطیح قسمتهای ناهموار مزرعه بعد از تختهزدن.
پسکار pəs kar: کشت بهارهای که به تأخیر افتاده است، در مقابل پیشکارpiš kar : که زودتر از زمان مقرر و معمول کاشته میشود.
تخته زئنtəxtə zəæn :از بین بردن کامل کلوخها و یکدست و هموارکردن شالیزار با تختهای که دو سر آن را به طنابی بستهاند و روی زمین میکشند.
تکبوره واش tək burə vaš :گیاهی است با شاخههای خزنده که در مزارع برنج میروید. از بین بردن آن بسیار مشکل است و گاه باعث خسارت زیاد میشود، ارتفاع این گیاه به نیم متر میرسد و برای خوراک دام مفید است.
چِلخُسčəl xos:گاو نری که موقع شخمزدن شالیزار بر اثر ضعف بر روی گل بیفتد و قادر به برخاستن نباشد.
خسته xəstə: بوتههایی که خیلی نزدیک به هم کاشته شدهاند، در مقابل گلفgələf: تُنُک، بوتههایی که با فاصلۀ زیاد کاشته شدهاند.
خسیل xəsil:علفی است شبیه شالی و گندم یا جو در نقاط مرطوب خصوصاً اطراف شالیزار سبز میشود و خوراکی برای مطبوع دام است.
خوکپایی xuk payi:نگهبانی و مراقبت شبانه از شالیزار برای جلوگیری از حملۀ خوکهای وحشی به مزرعه و چریدن و از بین بردن بوتههای برنج. کلهخوکkələ xuk: گراز وحشی که باعث خرابی شالیزار میشود.
دوباره dubarə (دوواره duvarə): شخم دوم مزرعه، و یا زیر و رو کردن شخم اولیه برای آمادهشدن بهتر زمین.
رمش rəməš:پرچین اطراف باغ و شالیزار، ارتفاع رمش بهطور سنتی یک متر است. رمش کودن rəməš kudən: پرچینکردن، محصورکردن، حصارکردن باغ و شالیزار.
سچاک səčak:نوعی علف هرز اطراف و داخل مزارع شالی که ساقه و برگهایش شبیه شالی است و بذر خوشهاش، به اندازۀ یک ارزن است. اگر قبل از رشد کامل از بین نرود، مانع رشد شالی میشود و بذرش با دانههای برنج مخلوط خواهد شد.
سوروف suruf : از علفهای انگل شالیزار است و بین بوتههای برنج و کنارۀ شالیزار و مناطق آبگیر میروید.
سومبور sumbur:زالو، این حیوان خونآشام هنگام نشا در شالیزار به دست و پای شالیکاران میچسبد و خون آنها را میمکد.
کارایی karayi :نشاکردن برنج، آماده کردن زمین مزرعه برای کاشت.
مرزکونی məz kuni:دیواربندی و محدود کردن شالیزارها.
وادخ vadəx : کاشت بوتۀ سبز و تازۀ برنج به جای بوتۀ پژمرده و خراب شده هنگام وجین.
وارجینآکودن varjin a-kudən:پاکسازی مزرعه از هرگونه گیاه هرز و بوتههای خاردار.
وِرزا vərza:گاو نر. کاریوِرزاkari vərza:گاو نر آموختهشده برای شخمکاری در مزرعه. ریهriyə(وِرزارا vəza ra): خط سیر گاو نر. کارآموج kar amuj: گاو نر جوان که اولین سال به برنجزار میرود و گاوآهن به دوش میکشد.
خامبخورده ورزا xam boxordə vərza: ورزایی که در اَثر کار یکروند و بدون تمرین قبلی دست و پایش ورمکرده و خشک شدهاست.
وُوران vuranیااُوران uran :شخم سوم شالیزار. این شخم برای نرم شدن خاک مزارعی است که خاک سفت دارند.
وُوکور vukur : شخمزدن دور کرتها با گرواز بعد از شخم اولیۀ مزرعۀ شالی، تا کنارههای کرتها هم شخم زده شوند.
ویجین vijin(دوبارهیادوواره) : کندن علف هرز شالیزار برای بار اول. ویجین دوواره vijin duvarə(دوبارهیادوواره): وجین دوم.
واژههای مربوط به مزرعه و شالیزار
اَشکله بجارæškələ bəjar : مزرعهای که برنج آن برداشت شده و فقط باقیماندۀ ساقه و ریشۀ بوته در زمین مانده است.
آبجرس :ab jərəs زمین پست، زمینی که روزهای بارانی مقداری آب در آن جمع شود.
آبهخُوسabə xos: زمین آبگیر، زمین پستی که آب در آن نفوذ کند و زمان کوتاهی باقی بماند.
آبهشر abə šəra : کنارههای آبگیر، محدودهای که آب در آن رطوبت ایجاد کند.
آبهکله abə kələ: زمین یا مزرعۀ آبگیر.
بجار bəjar: شالیزار، برنجزار.بجارگا bəjar ga:محدودهای که مزرعه در آن واقع است. بجارچیری bəjar čiri: حاشیۀ و کنارۀ شالیزار.
بجارکله bəjar kəl:کرت یا کرتبندی شالیزار. کله کله kələ kələ: زمین یا مزرعۀ کرتبندیشده.
بجارکول bəjar kol: قسمتهای برجسته و تپّهمانند مزرعۀ برنج که شالیکاران برای استراحت و خوردن غذا از آن استفاده میکنند.
تانه بجار tanə bəjar:شالیزاری که پستتر از زمینهای اطراف است و آب در آن میماند.
جیرهکله jirə kələ:کرتی از شالیزار که آخر از همۀ کرتهای مزرعه آب به آن میرسد.
چوره بجار čəvərə bəjar: شالیزاری که بایر شده و در آن علف هرز روییده باشد، نیز شالیزار وجین نشده.
چولافت ĉulaft:شالیزاری که زمینش سیاه و بارور باشد.
خشکهبجار xoškə bjar:شالیزار خشک و بیآبی که بایر و خشک شده است.
شَپَل šæpæl: نقاطی از شالیزار که آبگیر است.
لانتیبجارlænti bəjar (لانتیکله lanti kələ) :شالیزاری که مار در آن زیاد است.
مِرز mərz:خط فاصل کرتهای شالیزار. بنه مرز bənə mərz: جداکنندۀ دو کشتزار که از مرزهای عادی اندکی پهنتر و بلندتر است.
میانکلهmiyan kələ:کرتی از شالیزار که در میانۀ مزرعه قرار دارد.
واژه های مربوط به بذر و تخم
بتاخسته bətaxəstə(بتاهَسته bətahæstə): بذر جوانهزده، بذری که به مرحله جوانه زدن رسیدهاست.
بشاده bəšadə: افشانده، پاشیدهشدۀ بذر جو و گندم و مانند اینها.
تاخانَنtaxanæn (تاهانَن (tahanæn:خیس کردن بذر برنج برای جوانه زدن.
تُخمه جو toxmə jo(توخمه جوبtuxmə job):بذر برنج، تخمجو، بذری مرغوب که هر سال برای سال بعد جدا میکنند.
توم tum ) تیم tim): نشای برنج، تخم جوی سبزشدۀ 15 تا 20 روزه در تومبجار که آن را در وقت معین برای نشا مزرعه میبرند.
توم بجار tum bəjar(تیمجار timjar):خزانۀ نشای شالی، قطعه زمینی که شلتوکهای جوانهزده را در آن میپاشند تا سبز شود و بعد از رشد مطلوب، به مزارع اصلی میبرند و میکارند.
تومچینی tum čini:کندن نشا از خزانه همراه با مقداری خاک برای حمل به مزرعۀ اصلی.
تومه بار tumə bar: حمل نشا از خزانه به مزرعۀ اصلی که اغلب توسط مردان انجام میشود.
جوشانی : jo šani پاشیدن بذر شالی در خزانه.
سبزا کودن səbz æ-kudən: سبز کردن تخمجو، خیساندن شلتوک برای جوانهزدن.
شادن šadən:افشاندن بذر در مزرعه، بذرپاشی، جوپاشی.
گازَچه gazæ čə: بذرخیساندهای که پوسته را شکافته و جوانۀ آن از شکاف پوسته دیده میشود.
نشا nəša(نیشا niša):تخمجوی سبزشده یا نشای برنج.
نشاست nəšast(نشاستن nəšastənیا نیشاستن nišastən):نشاکردن، کاشت نشای شالی در مزرعۀ اصلی.
واژه های مربوط به آبیاری شالیزار
آببکفته ab bəkəftə: مزرعهای که در آن آب نشت کرده و در زمین فرورفتهاست.
آببند ab bənd(آببندان ab bəndan):سد، استخر، برکه.
آبه سووار abə suvar: آبیار، همدست آبیار که مقامی بالاتر از میراب دارد.
بِگا :bəgaآبراه بین دو شالیزار که آب از آن به مزرعۀ دیگر میرود، آبراه رابط بین دو کرت مزرعه.
تولهآب tulə ab: آب گلآلودی است که پیش از نشای برنج آن را برای تقویت مزرعه به شالیزار هدایت میکنند.
جزَهآبjəzæ ab : نشت آب از مزرعهای به مزرعۀ دیگر. جزه کودن jəzə kudən: نشت آب از دیوارۀ استخر به مزرعۀ کنار استخر.
دانهکله danə kələ (دَهَنهکله(dæhænə kələ : دهانه کرت که برای ورود آب به کرت یک بریدگی و آبراه دارد.
دغن dəqən: نهر، کانال آب، کانالی که آب رودخانه را به طرف مزارع شالیکاری میبرد. دغنآبخور dəqən ab xor: شالیزاری که با آب نهر آبیاری میشود.دغنکار dəqən kar: لایروبی نهرهایی که آب را به شالیزار میرسانند.
روخانهآبخور roxanə ab xor: شالیزاری که با آب رودخانه آبیاری میشود.
روفه rufə: تهنشینشده و رسوبکردۀ گل سیلاب در مزارع برنج. این رسوب برای گیاه بسیار مفید است.
سرآبکله sər ab kələ: کرتی از شالیزار که قبل از همۀ کرتهای مزرعه آب به آن میرسد.
سل səl: استخر. سلهکار sələ kar: لایروبی استخر و ریختن رسوبات آن روی مرز استخر. این کار با همیاری همۀ روستاییانی که شالیزارشان از آب آن استخر آبیاری میشود، انجام میگیرد. سله آبخور sələ ab xor: شالیزاری که با آب استخر آبیاری میشود.
سونور sunurیا(مَبر mæbər): دریچۀ ویژۀ تقسیم آب، نوعی سدبندی با خس و خاشاک و گل بر مدخل و دهانۀ ورودی آب. اندازۀ سهمیۀ آب هر شالیزار تعیینشده از سوی میراب.
فُکالآب fokal ab: پسماندۀ آبی که همۀ شالیزار را سیراب کند و به مزرعۀ دورافتادۀ دیگر بریزد. فَکَلات fækælat:آب اضافه که در مزرعۀ برنج باقی میماند و به مزرعۀ دیگر نمیرود.
فینیشتن finištən: خشک و ته نشین آب شالیزار بر اثر تابش و حرارت آفتاب.
مرآب merab : میراب، مسئول تقسیم آب، آبرسان
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب


به شما محقق و نویسنده صومعه سرایی افتخار می کنم .خداوند شماها زیاد کند. یک ملت به فرزندان فرهیخته خود افتخار می نه پول ومالدارش . خدا شماها را حفظ کند .مقاله شیخ عبدالقادر گیلانی (صومعه سرایی) این حقیر را که به زبان انگلیسی در خارج چاپ ومنتشر شده را ملاحظه فرموده و به همشهریهای دیگر نیز معرفی فرمایید.بنده مقاله فارسی شما در باره ایشان را خواندم - لذت بردم.با احترام پدرانه-ناصر پویان - 1394/11/18/azsarzaminemada

به شما محقق و نویسنده صومعه سرایی افتخار می کنم .خداوند شماها زیاد کند. یک ملت به فرزندان فرهیخته خود افتخار می نه پول ومالدارش . خدا شماها را حفظ کند .مقاله شیخ عبدالقادر گیلانی (صومعه سرایی) این حقیر را که به زبان انگلیسی در خارج چاپ ومنتشر شده را ملاحظه فرموده و به همشهریهای دیگر نیز معرفی فرمایید.بنده مقاله فارسی شما در باره ایشان را خواندم - لذت بردم.با احترام پدرانه-ناصر پویان - 1394/11/18/azsarzaminemada

شرم از آیینه تالار
می بارید
وزمین را
توان شکافتن و
بلعیدنت نبود
که به پابوس رفته بودی
سرهنگ
القاب ارزانی تو
ستاره را وا گذاشتی و
دلخوش حلب پاره هایی
آویز سینه ات
از نام گرم «خالو» گذشتی و
در هیئت مردابی
بر خاک پای کسوف بوسه زدی
وامان نامه ات
کاکل خونین رفیقی شد
هم کاسه ی دیروزت
که جنگل را
اعتبار می بخشید
دلم برای تفنگت می سوزد
دلم برای
ایلت
نامت بوی خیانت می دهد
سرهنگ
القاب ارزانی تو
کاش به «خالو»بودن
دل می بستی
سرهنگ
«آذر 66»
«مهدی ریحا نی» صومعه سرا - 1394/9/14/azsarzaminemada


شماره تماس:091962337746 - /

.gif)

با آرزوی موفقییت روز افزون ، و دستیابی به هر انچه که میخواهید.
موفق باشید. - 1393/5/6


مطالب جالب بود لطفا مطالب بیشتری راجع به شهرستانمون بذار اگر کار بیمه ای هم داشتی به ما سر بزن
موفق باشی - 1393/2/28